دنیز در سپندارمزگان
سلام خیلی وقته وب رو اپ نکردم نه اینکه تنبل باشم و وقت نکنم اخه کامپیوترمون خراب شده بود و باید قطعه ای رو عوض میکردیم ما هم سرمون به بنایی خونه و خونه تکونی گرم بود وقت نمیکردیم تا اینکه دیروز بابایی دیروز قطعه رو تهیه کرد و کام درست شد و منم زودی اومدم که عکسهایی که این مدت گرفتم بزارم
حالا بریم سراغ عکسهای سپندارمزگان البته مامانی خیلی برنامه چیده بود ولی بنایی خیلی خونمون رو بهم ریخت و مامانی همش صبح تا شب کار داشت همه خونه خاک شده بود واسه همین از بقیه برنامه ها صرف نظر کرد و فقط یه کیک پخت با ژله های قلبی که دور کیک گذاشت و یه شام خوشمزه درست کرد دائی جونام و مامانی بابایی هم برای من کادو خریده بودن اخه من عشقشونم
بقیه عکسها در ادامه مطلب...
خیلی دوست داشتم بدونم این شکلات قلبیا چه مزه ایه هی میخاستم نایلون روشو در بیارم بخورم نمیشد
حالا یه ذره با نایلونش بخورم ببینم چه مزه ایه
نخیر این ورش که هیچ مزه ای نداشت بزار ببینم اونورش چه مزه ای میده
نخیر اونم مزه نداشت اصلا من رفتم کیک بخورم
اینم از کادوهام کفش رو مامانی خریده توپ رو دائی وحید و دو دست لباس که دائی مهرداد خریده
اخر شب هم لباسمو عوض کردم رفتم توپ بازی