کارهایی که میتونم انجام بدم
5 ماه و نه روز که من به دنیا اومدم تا حالا خیلی کارا یاد گرفتم انجام بدم و نیدونم چرا هر کاری هم که انجام میدم مامان و بابا کلی ذوق میکنن و منو به همدیگه نشون میدن خوو مگه چیه دارم غلت میزنم یا مثلا دستامو میخورم اصلا بزار بگم چی کارا میکنم که مامان و بابام این شکلی میشن در اخر هم منو میگیرن هی میچلونن و خو چیکار کنم هنرمندم دیگه متعلق به همتون هستم
1- یکماهی میشه که راحت غلت میزنم و بازی میکنم به سمت چپ راحت غلت میزنم ولی به سمت راست یکم سخته
2- انگشت خوردن رو خیلی دوست دارم ولی این مامان و بابا تا میبینن دستم تو دهنمه درش میارن و پستونک رو میدن بهم و مامانی میگه بچه جون انگشتت رو نخور تموم میشه بیا این پستونک رو بخور.. اخه چرا یکی از خودم نمیپرسه چی دوست دارم بخورم
3-اسباب بازیهام رو خیلی دوست دارم تا مامانی منو میبره تو اتاقم کلی ذوق میکنم و همش میخندم و از هیجان زیاد میخام از بغل مامانم بپرم پایین
4-موقع غذا خوردن همش دوست دارم خودم قاشقم رو بگیرم تو دستم و فرنی بخورم
5-عاشق حموم کردنم هر وقت مامانی منو میبره حموم دوست ندارم بیام بیرون همش دوست دارم اب بازی کنم
6-با تابلوهای خونه و لوستر حرف میزنم خیلی دوست دارم باهاشون دوست بشم ولی نیدونم چرا من هر چی حرف میزنم باهاشون و هی بهشون لبخند میزنم اونا جوابمو نمیدن
7- سی دی اموزشی بی بی انیشتن خیلی دوست دارم مخصوصا اون اژدها که اواز میخونه و اون مار که سوار اسب شده اخه هر وقت میبینمشون میخندم و هیجان زده میشم
8-وقتی مامانم میشینه پای کامپیوتر دوست دارم با کیبرد ور برم و منم یه چیزایی بنویسم ولی بازم نیدونم چرا نوشته های من عین مامان نمیشه اینهمه هم میکوبم رو کیبرد همه دگمه ها رو هم فشار میدما ولی شبیه نوشته های مامانم نمیشه
9-روروئک سواری دوست دارم ولی چون دکی ها میگن خیلی خوب نیست مامان و بابا منو کم سوار میکنن.. ای دکی نامردددددددد من روروئک دوست دارم چرا گفتی برای بچه ها خوب نیست
10-اونقده گوشی موبایل دوست دارمممممممم تازشم نیدونم چرا گوشی هر کی رو میگیرم تو دستم عکس من توشهولی گوشی هم نمیزارن زیاد تو دستم بمونه مامانی میگه بده ای خداااااااااااا همه چی بده پس چی خوبه من دست بزنم ... پستونک؟
11- پستونک رو میزارم تو دهنم و خودم درش میارم تو دستمو میچرخونم و باهاش شعبده بازی میکنم یهو پرتش میکنم اونظرف غیب میشه و مامانی دو ساعت میگرده دنبالش هی از من میپرسه بچه پستونکت کو منم میخندم اخه فکر میکنم داریم با پستونکم قایم باشک بازی میکنیم
12-وقتی کوچیکتر بودم تا مامان و بابا میخواستن غذا بخورن انگار به من الهام میشد سریع از خواب بیدار میشدم و دوست داشتم باهاشون سر سفره بشینم ولی انگار مزاحم بودم اخه یه بار بابا غذا میخورد بعد منو نگه میداشت بعد مامان غذا میخورد بعد که بزرگتر شدم فهمیدم که نباید موقع غذا خوردن کسی رو اذیت کنم واسه همین سعی کردم موقع غذا خوردن مامان و بابا یا بخوابم یا خیلی اروم کنارشون رو تشکم بازی کنم .. بچه عاقلی ام
13- وقتی با مامان و بابام میریم بیرون اصلا دوست ندارم ماشین وایسه اگه بیشتر از 5 دقیقه ماشین یه جا ثابت وایسه جیغ میزنم و میگم که کلافه ام تا ماشین شروع میکنه به حرکت دوباره اروم میشم و اطراف رو دید میزنم بعد هم خوابم میبره تو بغل مامان
14- تازگیها یاد گرفتم که هر کی میاد طرفم دستامو بلند میکنم طرفش و با حالتی هیجانی بهش میفهمونم که بغلم کنه و منو بلند کنه تا با هم بازی کنیم .. خو خسته میشم همش رو زمینم خدایا کی میشه منم بتونم راه برم خودم بازی کنم اینقده منت نکشم
15-عاشق مامان و بابام هستم وقتی بابا از سر کار میاد تا منو صدا میزنه بر میگردم طرفش و کلی براش ذوق میکنم و میخندم .. مامانی هم که دیگه نگوووو همش با صداهای مختلف باهام بازی میکنه و حرف میزنه منم فکر میکنم یه صد نفری همبازی دو رو برم هستن هی نگا میکنم میبینم صدا هست ولی فقط تصویر یک نفر هست خلاصه که با هر صدا کلی ذوق میکنم و مامانم تبحر خاصی تو خندوندن من داره اصلا هر چی میگه من غش میکنم از خنده
١٦- موقع شیر خوردن گردن بند مامانی رو میگیرم و هی میکشم نیدونم چرا کنده نمیشه که برش دارم برا خودم
حالا بازم یادم اومد میام میگم چه کارایی بلتم