دنیزدنیز، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

دنیز دریای عشق ما

دختر زیبای من بزودی ده ساله میشه

اولین قدمهایت مبارک

دختر خوشگل مامان اولین قدمهاشو 15 شهریور ماه تو خونه مامان بزرگ برداشت ... همه داشتن با هم حرف میزدن که یه گوشواره تو دست عمه  توجه دنیز رو جلب کرد و دنیز به طرف عمه کتی  دو قدم برداشت که من دیدم و از ذوق به بابا گفتم دنیز داره راه میره.. بعد از اون  گاهی یه قدم بر میداشتی  تا اینکه امروز (20 شهریور) برات کیک خریدیم  تا  یه جشن کوچولوی سه نفره با هم بگیریم که کوچولوی ما  یکم بجنبه انگار کیک اثر کرد چون بعدش کلی برامون تنهایی تاتی تاتی کردی و خودت هم ذوق میکردی قربونت برم اینم عکسهای دخی طلای مادر  و کیک خوشمزه که باعث شد دنیز راه بره  البته  جورابهایی که خاله مهوش چند روز پیش براش هدیه خر...
21 شهريور 1392

سه تا دندون همزمان با هم در اومد

دختر خوشگلم امروز داشتیم  با هم  بازی میکردیم و تو هم  میخندیدی یهو دیدم لثه ات سفیده دست کشیدم دیدم دندونت جوانه زده  لثه های بالایی هم دست زدم دیدم دو تا دندون دیگه هم جوانه زده  سه تا دندون همزمان با هم در اوردی حتما خیلی سخت بوده چون این مدت همش تب میکردی و بدنت داغ بود  الهی مادر بمیره این مدت همش تو خواب نق میزدی دیشب هم همینطور پس فرشته ها برات دندون  جدید اورده بودن مبارکت باشه دختر قشنگم همیشه سلامت باشی   روز جمعه یکم شهریور رفته بودیم عروسی که تو راه به خاطر دندونت تب کردی  استامینوفن خریدیم تا بهت دادم کلی بالا اوردی و حالت بد شد  بعد شیاف زدیم بهتر شدی  ولی وقتی ...
2 شهريور 1392

جشن تولد دوستانه

روز پنج شنبه 3 مرداد یه جشن تولد کوچولو با حضور دخمل خوشگلای مردادی(دنیز،آرشیدا، آرمیتا،پارمین) و گل پسر مردادی (یونا عسل خان) خونه خاله شادی بر گزار شد که بهممون کلی خوش گذشت و شیطونی کردیم (خاله شادی هم یه عالمه غذاهای خوشمزه برا مامانا و نی نیا درست کرده بود دست گلت درد نکنه خاله شادی مهربون کدبانو         بقیه عکسها در ادامه مطلب...........            دست خاله شادی درد نکنه غذاهای خوشمزه درست کرده بود(الویه کفش دوزکی،کشک بادمجون،قلیه ماهی،مرغ،ژله و دسر توت فرنگی و سالاد فصل)     اینم عکس ارشیدا شیطون بلا که تازه از خواب بیدار...
1 شهريور 1392

جشن تولد یکسالگی دنیز جون

جشن تولد یک سالگی دختر قشنگم  روز جمعه 25 مرداد با حضور مهمونای عزیزمون برگزار شد  همه چی خوب  بود و دنیز عزیزم هم دخترخوبی بود فقط تا منو میدید نق میزد ولی در کل  دختر خوبی بود و جشن تولد به خوبی و خوشی برگزار شد و خستگی این چند ماه از تنم بیرون شد(اخه مامانی از  خرداد ماه برا تولدت نقشه میکشید و وسایل اماده میکرد شکر خدا همه چی خوب بود  و از همه مهمونا ممنونم که با حضورشون باعث شادی  ما و دنیز شدن             بقیه عکسها در ادامه مطلب   پذیرایی قبل از شام: میوه  ... پاپ کورن.... پفک توپی... لوا...
1 شهريور 1392

زاد روزت فرخنده

بازم شادي و بوسه ، گلاي سرخ و ميخک ميگن کهنه نمي شه تولدت مبارک تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز از اسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا يه کيک خيلي خوش طعم ،با چند تا شمع روشن يکي به نيت تو يکي از طرف من الهي که هزارسال همين جشنو بگيريم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو اين روز پر از عشق تو با خنده شکفتي با يه گريه ي ساده به دنيا بله گفتي ببين تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس تا تو هستي و چشمات بهونه س واسه خوندن همين شعر و ترانه تو دنياي ما زندس واسه تولد تو بايد دنيا رو اورد ستاره رو سرت ريخت تو ر...
6 مرداد 1392

11 ماهگی

دختر خوشگلم از وقتی 11 ماهه شدی یه سری کارا و حرفای جدید یاد گرفتی  مثلا تا  یه چی میخای و جلوت رو میگیرم هی میگی نه نه نه نه به ماهی کوچولوی عیدمون که هنوز زنده س میگی مائییییییییی مائیییییییییییی خیلی دوستش داری و همش دوست داری باهاش بازی کنی  چند باری دستات رو ول کردی و خودت ایستادی ولی زود افتادی زمین  و مثل همیشه لبخند زدی دختر خنده روی من گاهی وقتا تو خونه با مامانی تاتی تاتی میکنی ولی بازم زود خسته میشی و میشینی رو زمین وقتی میرم تو اشپزخونه دنبالم میایی و میخای در کابینتها رو باز کنی و وسایل توشون رو بریزی بیرون  تازگیا بابائی یادت داده  مانیتور رو روشن و خاموش کنی هر وقت من...
31 تير 1392